هدف گذاری :

 

این یک قانون کلیه که انسان دارای هیچ محدودیتی برای آرزو کردن نیست، مگر خودش، خودش را محدود کند! می دونین چرا؟ چون انسان ، خلیفه ی خدا در زمینه، پس مثل خداوند ، می تونه نامحدود باشه. مگه نه این که روح خداوند در ماست؟! پس این قانون رو ، همیشه به یاد خواهیم داشت: آن چه را که باور داریم، می تواند محدودیت یا عدم محدودیت ما باشد. اگر محدودیتی برای خودمان ایجاد می کنیم و خودمان را لایق خیلی چیزها نمی دانیم، خودمان مقصریم.

 

مهمترین قانون در سیستم آرزوها :

هیچ قانونی ، انسان و آرزوهایش را محدود نمی کند، به جز باورش.

 

نکته:

بعضی ها وقی این قانون رو می شنوند، می گند: پس قناعت چی می شه؟ آیا این عدم محدودیت انسان برای آرزو کردن، با قناعت منافات نداره؟ پاسخ اینه: هرگز! هیچ منافاتی نداره! قناعت یعنی رضایتمندی.رضایتمندی یعنی لذت از لحظه ی ابدی اکنون! ( قبلا" درسش رو یاد گرفتیم.)و هر آرزو یعنی : تمایلی برای بهتر کردن فردا.

 اما لذت از این لحظه، چرا باید با تمایل به بهتر بودن فردا منافات داشته باشه؟ مگه نه این که

اصلا" اگه قرار بود ما اینقدر از 5 سالگیمون راضی باشیم که تمایلی برای بهتر کردن فردا نداشته باشیم، هرگز 10 ساله نمی شدیم!؟ پس این خواست خداونده که هر روز ما ، کامل تر از روز قبلمون باشه.

 

خوب حالا من از شما می خوام بالای دفتر مراقبه تون آرزو تون رو بنویسید و زیرش بزرگ بنویسید:

                                                     

                                                    آرزو = هدف

 

حالا باید قوانین رسیدن به هدف رو با هم مرور کنیم.برای رسیدن به هر آرزویی باید این قوانین جادویی رو انجام بدیم والا سیستم آرزوها مون درست عمل نمی کنه!

 

قانون 1 _ ریز و کوچک کردن هدف ها: یعنی مثلا" اگه آرزوی ما رسیدن به دکتراست ، باید ببینیم چه مراحلی باید طی بشه تا به اون برسیم. مثلا" همه ی ما می دونیم که از مهد کودک و دبستان نمی شه مستقیما" به دکترا رسید! اول باید رفت دبستان، بعد راهنمایی و دبیرستان، دانشگاه و بعد دکترا. پس برای هر آرزویی بنویسید از نظر شما برای این که از موقعیت فعلی به اون هدف برسید، چه مراحلی باید طی بشه.

 

قانون 2 _جعبه: همیشه باید فکر کنیم که آرزو یا همون هدف ما یک جعبه است که قراره ما از جایی بلندش کنیم و اون رو به مقصد برسونیم.( یعنی همون مسیری که در خرد کردن هدف بررسیش کردیم.) حالا اگه بین راه خسته بشیم و جعبه را بگذاریم زمین، به هدف نمی رسیم. مثلا" اگه آرزو و هدف ما خرید یه ماشین پرایده ، اگه وسط راه ناامید و خسته بشیم و به پیکان راضی بشیم یعنی جعبه مون رو زمین گذاشتیم! یادمون نره که هر وقت از حمل اون جعبه خسته شدیم ، به مقصد فکر کنیم تا شوق رسیدن به اون، بهمون انرژی دوباره بده ! اما اجازه نداریم جعبه رو زمین بگذاریم!

 

قانون 3 _قسم خوردن:قسم بخوریم که تا به هدف و آرزومون نرسیدیم ، از اون دست بر نمی داریم و هرگز به کمتر از اون راضی نمی شیم!

 

قانون 4 _در مسیر هدف قرار گرفتن: یعنی اگه آرزوتون باز کردن کارخونه ی لبنیاته ، توی نجاری چی کار می کنین؟!چرا دوستهاتون نجار های موفق هستند؟! باید با کسی که کارخونه ی لبنیات داره دوست باشید، اون هم با آدم موفق در این کار، نه با کسی که توی این کار شکست خورده! حالا دستتون به صاحب کارخونه ی لبنیات نمی رسه؟ عیبی نداره! یه درجه پائین تر! معاونش! نمی شه؟ کارمنده لبنیات! نمیشناسین؟ راننده ای که شیر رو از کارخونه می یاره بیرون! نمیشناسین؟ شیر فروش محل! ( باور کنین شوخی نمی کنم! این یه قانونه.در هاله ی هر کس رایحه هایی وجود داره که وقتی به اون آدم نزدیک می شیم ازش دریافت می کنیم. برای رسیدن به هدف و آرزومون، باید در نفحات هدف خودمون _ نه نفحات هدف های دیگه _ قرار بگیریم تا کائنات مجبور به پیروی و فرمانبرداری از ما بشن و اون آرزو رو برآورده کنن)

 

قانون 5 _تیز کردن اره ها: این داستان زندگی یکی از بزرگترین کارخونه دارانه دنیاست.اون یه پسر جوون که بوده فکر می کنه که علاقه ی اصلیش کار با چوب جنگله.واسه همین کار اصلیش رو رها می کنه و به جنگل می ره و با جنگلبان آشنا میشه.اون می گه حاضره در تیز کردن اره های دستی که بی ارزش ترین کار اون جا به حساب می اومده، مجانی کمک کنه! بعد از یه مدت، اون در کندن درختها شروع به کمک می کنه، و کم کم با کسانی که برای خرید چوب می اومدن آشنا و دوست میشه و از طریق اون ها مسئول خرید یه کارخونه ی چوب میشه. در طی چند سال، اون اول کارمند یک کارخونه تولید چوب میشه و به خاطر ایده های خوبی که داشته به تدریج به مشاور رئیس تبدیل میشه. پنج سال بعد اون بزرگترین کارخونه ی تامین چوب کشورش رو با مشارکت رییس قبلی بنا می کنه.اون الان جزو بزرگترین کارخونه داران چوب دنیاست! این یعنی اون در مسیر هدف قرار گرفته و مدام اره هاش رو تیز تر کرده ، تا بالاخره به هدف اصلیش رسیده.

حالا من از شما می خوام جلوی آرزوتون بنویسین: برای تیز کردن اره ها تون، چه کارهایی می تونین انجام بدین؟

 

قانون 6 _مصالحه نکردن: یعنی وقتی قسم خوردید تا به هدفتون برسید، دیگه کوتاه نیاین! هرگز بعدش مصالحه نکنین.اگه زمان به درازا کشید، نگید نمیشه و نمیتونم.به کمتر از هدف راضی نشین.اگه آرزوتون بنز بوده، تن به ژیان قراضه ندین! فقط آدم هایی که مستمرا" طالب هدفشون هستند، به اون می رسند.

 

 

قانون 7 _صحبت نکردن در مورد اهداف و آرزوها:به هر کسی که می رسید در مورد آرزوهاتون توضیح ندید.چون ممکنه اون ها با افکار یا حرفهای منفیشون، مانع تحقق اون آرزو بشن. اما اگه مشاور اصلح پیدا کردین ، حتما" با اون درباره ی اهدافتون حرف بزنید. چون طبق انجیل " اگر دو نفر، بر روی زمین، بر چیزی اتفاق نظر کنند، آن، حتما" انجام خواهد شد! "

نکته:مشاور اصلح کیه؟

1 _ کسی که مثبت اندیش باشد. 2 _ در مورد موضوع مشاوره، دانا باشد. 3 _ سوئ نیت نداشته باشد.

فراموش نکنید ویژگی افراد بزرگ، در راز داری اون هاست. افراد موفق، یک راز بزرگ دارند و اون هم، ذهنشونه. دانشمندان ذهنی، ذهن را به یک اتوبوس بزرگ تشبیه کرده اند، که ما راننده ی اون هستیم و باید اون رو به مقصد برسونیم. اگه جلوی هر مسافری بایستیم و بپرسیم که سوار میشه یا نه؟ و بعد بر طبق نظر اون ، راهمون رو تغییر بدیم، ساعتها طول می کشه تا به مقصد برسیم و شاید هم اصلا" نرسیم! افراد موفق، که برای رسوندن اتوبوس ذهنشون به مقصد عجله دارند، هیچ کسی رو سوار اتوبوسشون نمی کنند، به جز مشاور اصلح. پس فراموش نکنین، هیچ آرزو، هدف و تصویر ذهنی و ... را با کسی غیر از مشاور اصلح در میان نگذارید.

فراموش نکنین همون قدر که در میون نگذاشتن افکارتون با دیگران مهمه، در میون گذاشتنش با مشاور اصلح هم مهمه! حتی خیلی مهم تر! چون مشاور اصلح، برای شما تصویر سازی ذهنی می کنه و شما رو در آرزوتون ، به صورت یک آدم پیروز مجسم می کنه و این خودش باعث ساخت اون آرزو میشه!

 

 

قانون 8 _چگونگی به دست آمدن این هدف، هیچ ربطی به ما ندارد! بعضی ها، وقتی به هدف و آرزوی بزرگی فکر می کنند، بلافاصله به این هم فکر می کنند که " آخه چه جوری امکان داره؟ " و همین جا، با این فکر منفی ، سیستم آرزوها رو از کار می اندازن.این یه قانون مهم ذهنیه که وقتی به چیزی مثلا" به داشتن یک خونه ی بزرگ فکر می کنید، بعدش دیگه به خودتون نگید " آخه چه جوری؟ من که پول ندارم! " (در این مورد بعدا" توضیح میدم که چه کار باید بکنیم.)

نکته: بهتره وقتی مثلا" دلتون خانه ی بزرگ، ماشین بهتر و ....می خواد، یعنی چیزهایی که مستقیما" با پول ارتباط دارند، به جای این که بگید من می خوام فلان چیز را بخرم، بگید که من می خواهم صاحب فلان چیز بشوم . چون وقتی از خرید حرف می زنیم یعنی فقط دادن پول ، اما صاحب چیزی شدن یعنی دریافت اون از هر راه خوبی مثل هدیه گرفتن، بردن در یک قرعه کشی، گرفتن جایزه و پاداش و .....

 

 

قانون 9 _هدف های متضاد؟ هرگز!هیچ وقت هدف های متضاد رو با هم سوار اتوبوس ذهنتون نکنین! این کار مثل این می مونه که شما چند تا راننده رو ، که هر کدوم می خوان به یه مسیری برن، رو بگذارین واسه رانندگی اتوبوس ذهنتون! فکر می کنین این جوری اتوبوس اصلا" موفق میشه از جاش تکون بخوره؟! هدف های متضاد، ذهن رو این طرف و اون طرف می برن.وقتی در مورد هدف و آرزوتون ، تصویر سازی ذهنی می کنین، فقط یک آرزو رو مد نظر داشته باشین و براش تصویر سازی ذهنی کنین.

وقتی این آرزو برآورده بشه، اون وقت با اعتماد به نفس بیشتر بیشتر می تونین برین سراغ تصویر سازی برای آرزوی بعدی. ( تصویر سازی رو در درس تجسم خلاق توضیح دادم.)

 

 

قانون 10 _ به پیام ها و نشانه ها دقت کنید . من بعدا" مفصلا" در این مورد صحبت می کنم اما فعلا، فقط این رو بدونین که خداوند در مورد همه چیز مدام به ما شهود و نشانه هایی رو می رسونه تا بفهمیم داریم درست حرکت می کنیم یا نه. اما فقط کسانی که در" لحظه ی ابدی اکنون " زندگی می کنند، این پیام ها و نشانه ها رو دریافت می کنند.آدمی که در لحظه زندگی می کنه و شاخک هاش رو بر افراشته، پیام ها رو می شنوه و می فهمه که این پیام ، جوابی برای سوالات اونه! قدیمی ها چهارشنبه سوری، برای چیزی نیت می کردند و فالگوش می ایستادند، و اولین چیزی رو که می شنیدند، به عنوان پاسخ خودشون از طرف خداوند، به حساب می آوردند! این از باور اون ها به شهود و نشانه ها، نشات می گرفته!

 

یه خاطره از خودم:

مدتها بود که می خواستیم ماشین بخریم، اما پولمون خیلی کم بود و فقط به اندازه ی قسط اول برای ثبت نام پراید پول داشتیم. اما من چون هدف اصلیم خرید پژو بود، مدام به همسرم می گفتم " ما نباید با آرزومون ، مصالحه کنیم! باید پژو بخریم!"یه روز شنبه که من فقط چند ساعت دیگه ، فرصت داشتم برای ثبت نام پژو  اقدام کنم به همسرم گفتم " من طبق اصول سیستم آرزوها ، به خدا اعتماد می کنم و " گودال هام رو می کنم " و پژو ثبت نام می کنم.( قانون گودال ها رو بعدا" می گم.)

 اما همسرم معتقد بود باید پراید ثبت نام کنیم و مدام حساب می کرد که تا یک ماه بعد که سر رسید قسط بعدی بود ؛ امکان نداشت اون همه پول دستمون بیاد! اما من تصمیم گرفتم به " قانون گودالت را بکن ! " پایبند بمونم!

 فقط یه کم تردید داشتم که از نظر کیفیت و کار بردش برای ما، پژو بهتره یا پراید .بعد از تمرین های مراقبه، از خدا خواستم پاسخ تردید من رو ، به صورت نشانه و پیام شنیداری به من بده. از خونه رفتم بیرون تا خودم رو به محل ثبت نام ماشین برسونم فقط یک ساعت فرصت داشتم تا جوابم رو بگیرم! پس تصمیم گرفتم که در لحظه زندگی کنم یعنی آگاهانه، کاملا" ببینم و بشنوم تا جوابم رو از روی نشونه ها دریافت کنم. ( لحظه ی ابدی اکنون که قبلا" با هم یاد گرفتیمش.)

به محض این که سوار تاکسی شدم راننده به کناریش گفت" می دونی چرا ، واسه ی تو، پژو بهتر از پرایده؟! یکی به خاطر این که از اول دلت پژو می خواست! دوم این که تو می خوای ماشین بخری تا باهاش بری مسافرت و گردش. و پژو واسه این کار بهتره. سوم این که اگه پراید بگیری، یه مدت بعد که پول دستت بیاد فکر می کنی حالا نوبت عوض کردن ماشینه! اما چون کلا" حوصله ی خرید و فروش مجدد رو نداری، کفرت در می یاد که چرا از اول پژو نخریدی!

خیلی جالب بود چون دقیقا" این من بودم که ماشین رو برای مسافرت می خواستم ومن بودم که همیشه از خرید و فروش ماشین بدم می اومد! و من بودم که از اول دلم پژو می خواست نه پراید!

من پیامم رو گرفته بودم .بی تردید رفتم و پژو ثبت نام کردم. بعدا" وقتی " قانون کندن گودال" رو توضیح دادم، می گم که چه طوری پول قسط های بعدی این پژو از غیب رسید!(به همه ی دوستانی که این مثال رو می خوننتوصیه می کنم هر چی رو که شنیدن یا خواب دیدن به عنوان شهود حساب نکنند.دریافت شهود شرایط خاص داره و من هنوز به درسهای اون نرسیده ام و در اینجا هم بیشتر نمی تونم در این باره توضیح بدهم.)

خوب! این قوانین همچنان ادامه داره  پس بقیه شون رو می گذاریم برای پست بعدی. یادتون نره همه ی این کار هایی رو که گفتم، برای آرزوتون انجام بدین و در موردشون توی دفتر مراقبه تون ، یادداشت بنویسین! این درس رو با دعای امام سجاد (ع) به پایان می رسونم.

 

خدایا!به من قدرتی بده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر بدهم! و شهامتی، تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر بدهم! و دانایی و بینشی تا فرق این دو را بدانم! آمین!