این روزها زندگی انسانها با استرس و تنش زیادی همراه شده و به نظر میرسد همه افراد، زندگی پر از استرسی را تجربه میکنند. برای همین هم خیلیها به خودشان حق میدهند عصبانی باشند و فریاد بکشند یا شکایتها و اعتراضهایشان را براحتی به زبان بیاورند.
آخرین مطالب وبلاگ انرژی مثبت همچنین مطالب روزانه انرژی مثبت و عبارات تاکیدی را در تلگرام انرژی مثبت دنبال کنید
تا به حال به برنامه روزانهتان دقت کردهاید؟ اینکه صبحها بعد از بیدار شدن از خواب چه کار میکنید و چطور برای شروع یک روز جدید آماده میشوید؟! اغلب انسانها وقتی از خواب بیدار میشوند و چشمهایشان را باز میکنند، از رختخواب بیرون میآیند و مثل یک آدم آهنی شروع میکنند به انجام دادن کارها و وظایف معمول هر روز؛ لباسشان را عوض میکنند، صبحانه میخورند و از خانه بیرون میآیند تا سر ساعت به محل کارشان برسند. برنامه هر روز صبح شما هم همینطور است؟
روان شناسان، متفکران عصر جدید و رهبران مذهبی سال های متمادی است که حول مسئله ی قانون جذب صحبت می کنند، اما در واقع این قانون پس از انتشار کتاب “راز” در سال ۲۰۰۶ محبوبیت خود را در میان عموم مردم بازیافت.قانون جذب 3
قانون جذب به سادگی در این جمله خلاصه می شود: “ما هر آن چه را که به آن فکر کرده، چه خوب چه بد، جذب خود می کنیم.”
باور کنید یا نکنید، امروزه پژوهش های علمی ثابت کرده که افکار مثبت، زندگی ما را تحت تأثیر همه جانبه ی خود قرار می دهند.
در زیر به یکی از محبوب ترین کتاب های موجود در این موضوع یعنی قانون جذب اشاره می کنیم: کتاب “مبانی تعالیم ابراهیم، استر و جری هیکس”
1- به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .
2- با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند .
3- همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید.
4- وقتی می گویید: دوستت دارم. منظورتان همین باشد .
5- وقتی می گویید :متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .
پیرمرد روستازاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیرمرد آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرار کرد؟ روستا زاده پیر جواب داد: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام؟
پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند …مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد. هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آن جا می گذشت نان را بر دارد.