قانون  17_جادوی کلام را فراموش نکن!

بعد از آرزو کردن باید از یه سری ورد های جادوگری برای برآورده شدن آرزوها استفاده کرد! جملاتی مثل " من هر چی که می خوام ، از راه های عالی، فوری بهش می رسم! خدا همیشه دعاهای من رو به بهترین شکل ممکن اجابت می کنه ! و ... " از نمونه های این ورد ها هستند.


ما با کلاممون برای خودمون دو جور قانون ، وضع می کنیم : 1 _ قانون شکست.  2 _ قانون موفقیت. کسی که جادوی کلام رو میشناسه، بسیار مواظبه که با کلامی که بر زبان می یاره، برای خودش قوانین شکست وضع نکنه!

من این مبحث رو در درسهای پیش مفصلا" توضیح دادم که بچه غول بیشعور چه طوری کلام ما رو برامون میسازه بدون اینکه به خیر یا شر بودن اون فکر کنه. حالا فقط می خوام یه بار دیگه بگم لطفا" مراقب کلامتون باشین! چون طبق گفته ی انجیل " از سخنان خود عادل شمرده خواهی شد و از سخن های تو بر تو حکم رانده خواهد شد! "


مراقب باشین امثال این جملات رو که  " من که هر چی بخوام ، خدا بهم نمی ده!  ای بابا! ما که از این شانس ها نداریم! اووه! حالا کو تا من به این آرزوها برسم! و ...." رو برای همیشه از فهرست جملاتتون حذف کنین!


 


 


قانون 18 _ کندن گودال برای آمدن باران. ( یعنی داشتن ایمان فعال) در کتاب مقدس ، حکایت سه پادشاه که بدون ذره ای آب برای افراد و اسبهایشان مانده بودند، ذکر شده است. مدتها بود باران نیومده بود و اثری از هیچ ابری در کار نبود.


 آنها با الیاس نبی مشورت کردند و او این پیام حیرت انگیز رو به آنها دادکه: "خداوند می فرماید آنگاه که اثری از باد و باران نمی بینید، این دره را از گودالها پر کنید. " اونها به حرف الیاس نبی برای آمدن باران ، ایمان واقعی داشتند، و برای همین ، برای جمع شدن آب باران ، مشغول کندن گودال شدند و دقایقی بعد، گودالهای اونها با آب باران پر شد!


کندن گودالها یعنی انسان درست لحظه ای که کوچکترین نشانه ای از آنچه طلبیده، نمی بیند، باید برای دریافت آن تدارک ببیند! شاید این رو شنیده باشین که می گن " از بین اون کسانی که برای آمدن باران به بیابان میرن و دعا می کنند فقط اون هایی که با خودشون چتر بردن ، به اثر دعا و آمدن باران، ایمان دارند! آوردن چتر، علامت " ایمان فعال " اونها ست!


 


این جمله رو به خاطر بسپرین : انسان تنها آن چیزی را می تواند به دست آورد که خود را در حال ستاندن آن ببیند!


 


ایمان فعال :


فقط این که ما بگیم دعا کردیم  تا آرزو مون رو به دست بیاریم و به سیستم آرزوها ایمان داریم ، کافی نیست! ما باید باور داشته باشیم که اگه چیزی رو می خوایم، کائنات موظفند اون رو در اختیار ما قرار بدهند.  اما ما باید این باور رو به صورت یه کار عملی به منصه ی ظهور برسونیم .به انجام کاری که علامت ایمان و باور واقعی ما به انجام شدن یه آرزوئه، می گن : " داشتن ایمان فعال " .


 هیچ آرزویی بدون داشتن ایمان فعال برآورده نمیشه! .( یعنی اگه بگیم به اومدن بارون ایمان داریم اما چتر با خودمون نبریم، یعنی ته قلبمون ایمان و  باور نداریم که بارون می یاد!  و این یعنی که ایمان فعال نداریم.)


 


فراموش نکنین هر آرزو مثل یک آتشفشان خاموشه. اگه بخوایم یه آتشفشان  واقعی ببینیم ، باید آتشفشان خاموش رو به آتشفشان فعال تبدیل کنیم!


 


قانون 19 _ ذهن استدلالی را زندانی کنید! وقتی الیاس نبی به اون سه پادشاه گفت که اگه بارون می خواید اول گودالتون رو بکنید، اونها چی فکر کردند؟ مجسم کنین توی شرایط آب و هوایی خشک و داغ که ماهها بارون نیومده، در حالی که هزاران نفر از افراد و زیر دستان دارن از تشنگی هلاک میشند و توانایی کار کردن هم ندارند، سه پادشاه شروع به کندن گودال کردند و به همه هم گفتند گودال بکنین تا بارون بیاد!  حتما" خیلی از اون ها توی دلشون گفتن: بارون از کجا؟ حتی یه ابر هم توی آسمون نیست! "اما به اون فکر اهمیتی ندادند. به نبود ابر ها فکر نکردند و گفتند: گودال می کنیم تا آب بارونی که قراره بیاد، توی اون ذخیره بشه!


  هر وقت که ما می خوایم گودالی بکنیم، اون قسمت از ذهن ما که مدام دنبال دلایل منطقی و استدلال می گرده، شروع میکنه به آیه ی یاس خوندن!  " از کجا معلوم که بشه؟! معلومه که نمیشه! اگه می خواست بشه ، تا حالا شده بود! و .... "به این قسمت از وجود ما میگن : " ذهن استدلالی "


حتما" موقع انجام دادن قوانین سیستم آرزوها، ذهن استدلالیتون رو زندانی کنین و تحت هیچ شرایطی به حرف اون گوش ندین!


 


 


نکته ی مهم – گاهی اطرافیان ما مثل ذهن استدلالی عمل می کنند! یعنی مدام دلیل می یارن که چرا امکان نداره ما به آرزومون برسبم! لطفا" تحت تاثیر اون ها قرار نگیرین.


 


چون این مبحث در سیستم آرزوها خیلی مهمه من سه تا مثال براتون می زنم.


 


مثال اول _ ازچهار کتاب فلورانس اسکاول شین : یه زنی که صاحب خانه اش جوابش کرده بود در سالی که مردم در  نیویورک دچار مشکل تامین مسکن بودند، دعا می کرد که بتونه با پول اندکش خونه ی مورد نیازش رو پیدا بکنه. اون آرزوی به دست آوردن خونه ای رو داشت که آدمهای زیادی ، برای به دست آوردن اون با هم رقابت می کردند.


 اون مدتها بود که دوست داشت اگه به خونه ی جدید میره ، پتوهاش رو عوض کنه و پتوهای نو بخره.اما ذهن استدلالیش مدام بهش می گفت که " پتوها رو نخر! اول بگذار خونه رو به دست بیاری ، بعد! شاید نتونی خونه  رو بگیری و این پتوها روی دستت بمونه! "


 اون تصمیم گرفت که از قوانین ذهنی برای رسیدن به آرزوش استفاده کنه، واسه ی همین به خودش نهیب زد که " من با خریدن این پتوها، گودالهام رو حفر می کنم! چون تا وقتی پتوها رو نخرم، یعنی ته دلم ایمان ندارم که خونه ای رو که می خوام پیدا می کنم! " اون با خرید اون پتوها جوری رفتار کرد که انگار پیشاپیش صاحب خونه ی جدید شده! پتوها نمایانگر ایمان فعال اون بودند. بعد از خرید پتوها از بین دویست متقاضی به گونه ای معجزه آسا، خونه به اون داده شد!


 


مثال دوم _  یه مثال از دوست خوبم ( جادوگر 14 )  اون  دوست داشت به سفر های گردشی و دیدن جاهای دیدنی بره.اما ظاهر امر این جوری نشون می داد که نه از نظر خانواده و نه شرایط دیگه امکان این موضوع فراهم نیست. اما اون ایمان فعال داشت! چه جوری؟


 در شرایطی که هرگز زمینه برای این آرزوی اون فراهم نبود، اون جوری رفتار می کرد که انگار همین الان  یه گروه منتظرن که اون باهاشون به سیاحت بره! یادمه که اون اومده بود پیش من و با جدیت تمام دنبال یه کوله پشتی خیلی بزرگ می گشت تا در این سفر های تفریحی از اون استفاده بکنه.


من می دیدم که دیگران ، مدام در موردش می گفتن : "آخه حالا چه عجله ایه واسه خرید وسایل سفر؟! کو شرایط سفر؟! این کار الان یعنی حروم کردن پول!  " اما اون با جدیت دنبال کوله پشتیش گشت و بالاخره اون رو خرید. ( اطرافیان اون مثل ذهن استدلالی عمل می کردند. )


دفعه ی بعد که دیدمش، داشت کوله پشتی بزرگش رو می بست چون قرار بود با یه گروه برای دیدن یه مکان سیاحتی برن! همه ی شرایط و حتی شرایط خانواده اش ، فوری، برای این موضوع درست شده بود!کوله پشتی بزرگ ، ایمان خاموش اون رو به ایمان فعال تبدیل کرده بود!


 


مثال سوم _ ( یه ماجرای واقعی درباره ی خودم ) من توی خونه ام یه اتاق سنتی دارم که توش از وسایل سنتی استفاده کردم. به همسرم گفتم : " من هشت تا کوسن می خوام که پارچه اش عین طرح سنتی روی مبل ها باشه. شبیه پارچه ی مبل قدیمی خانه ی پدریم! اگه یه پارچه پیدا بشه که توش هشت تا مربع باشه با طرح قدیمی میشه این کوسن ها رو از توش درست کرد!"


 اما پیدا کردن همچین پارچه ای مستلزم وقت  و جستجوی زیاد بود و من اصلا" زمان و حوصله اش رو نداشتم. از طرفی داشت از شهرستان برامون مهمون می رسید.


 من به همسرم گفتم " باید چرخ خیاطی رو برای دوختن این کوسن آماده کنیم! " همسرم متعجب گفت : " کو پارچه اش؟! اصلا" از کجا معلوم همچین پارچه ای تا حالا بافته شده باشه؟! آوردن چرخ خیاطی و تعمیرش در این شرایط، خنده دار نیست؟!  " ( این جا همسر من داشت مثل ذهن استدلالی عمل می کرد.)


اما من می خواستم ایمان خفته رو به ایمان فعال تبدیل کنم.برای همین چرخ خیاطی رو که دم دست نبود بیرون آوردم و چرخ خراب رو تعمیر کردم .


 دو روز بعد مادرم رو دیدم. اون که در شهر دیگه ای بود بدون این که از ماجرای کوسن خبری داشته باشه یه پارچه برای من هدیه گرفته بود! یه پارچه که توش دقیقا" هشت مربع با طرح مبل های قدیمی داشت!


 خودش می گفت : " داشتم از توی بازار رد می شدم وقتی این پارچه رو دیدم احساس کردم باید برای تو بخرمش. اما هر کسی اون رو دید گفت آخه این به چه دردی می خوره! نه میشه برای لباس ازش استفاده کرد نه کاربرد دیگه ای داره اما نمی دونم چرا فکر کردم باید اون رو برای تو بگیرم! " ( در واقع مادرم بدون اینکه بدونه، از شهودش پیروی کرده بود.)


 


باور می کنین؟ دقیقا: هشت تا مربع با همون رنگ و طرحی که خواسته بودم! آماده کردن چرخ خیاطی ایمان فعال رو ساخته بود!


اما ماجرا تموم نشد! دور و بر خونه ی ما جایی نبود که ابر خورده بفروشند. همسرم خندید و گفت :"دیگه چه جادوگری ای می خوای بکنی؟ حالا مجبوری یه روز سر کار نری تا دنبال ابر خورده بگردی! ابر خورده که نمی تونه با پای خودش بیاد! ناسلامتی مهمون داریم،  بهتره چرخ خیاطی رو از جلوی دست و پا جمع کنیم!" (باز هم داشت نقش ذهن استدلالی رو بازی می کرد! )


 اما من باور داشتم که " برای یه کیسه ابر خورده که نباید یک روز از کارم بیفتم! به همسرم گفتم" نخ همرنگ کوسن رو باید توی چرخ گذاشت! من وقت ندارم از کارم بزنم پس چه اشکالی داره ابر خورده خودش با پای خودش بیاد بدون این که من دنبالش برم؟! " و با خودم گفتم : "خدا رو شکرمیکنم که ابر خورده ی مورد نیاز من از راه عالی به من می رسه در جهت خیر و صلاح همگان!  (این یعنی جادوی کلام )


 شاید باور نکنین اما فرداش که داشتم از سر کار به خونه بر می گشتم دیدم خانم همسایه یه گونی ابر خورده رو گذاشت جلوی در !  درست همون اندازه ای که من نیاز داشتم! ابر خورده با پای خودش اومده بود!


همسایه مون، مونده بود که تا شب که ماشین شهرداری نمی یاد اون رو چی کار کنه؟! واقعا" ابر خواستن من در جهت خیر همگان بود! هم من به ابرم رسیدم و هم اون از شر ابر خورده ها راحت شد!


 


نکته ی مهم _ ما به اندازه ی باورمون دریافت می کنیم! باور من این بود که یه کیسه ابر خورده اینقدر مهم نیست که من برای به دست آوردنش اذیت بشم! برای همین هم راحت به دست آوردمش. استادم می گفت اگه کسی باور واقعی داشته باشه که یه کیسه پول با پای خودش می یاد این اتفاق می افته! هیچ چیز آرزوهای ما رو محدود نمی کنه به جز باور هامون. ( فراموش نکنین این به معنی هیچ کاری نکردن و منتظر رسیدن پول از غیب بودن نیست. داشتن ایمان فعال یعنی همان " از تو حرکت از خدا برکت! )


 


نکته ی مهم _ اگه دنبال موفقیت باشین اما خودتون رو برای شکست آماده کنین، دچار همون وضعی می شین که برای اون تدارک دیدین. مثلا" کسی که می گه :" من منتظرم پولی به دست بیارم تا قرض هام رو بدم و اگه این جوری بشه یه پولی هم به فلان فقیر کمک می کنم."


 اما مدام نقشه می کشه که اگه نتونه قرضهاش رو بده ، چه بلایی سرش می یاد؟اون در واقع داره برای شکست تدارک می بینه .


 اما اگه این آدم ، خودش رو در حال پرداخت دیونش ببینه  ( یعنی پیشاپیش وانمود کنه که چیزی رو که می خواد دریافت کرده ) و مثلا" زودتر اون کمکی رو که می خواد به اون آدم فقیر بکنه ، یعنی ایمان خاموشش رو به ایمان فعال تبدیل کرده و برای اومدن بارون گودال کنده.


 


تمرین _ جلوی آرزوتون توی دفتر مراقبه بنویسین که اگه اون رو به دست بیارین، چه کارهایی می کنین. حالا باید تصور کنین که اون رو پیشاپیش ستانده اید! پس اون کارها رو انجام بدید! ببینید چه کارهایی می تونید انجام بدید که ایمان خاموش درباره ی آرزوتون رو به " ایمان فعال " تبدیل بکنید.


 


خوب! من مجبورم به خاطر کمی وقت این مبحث رو باز نیمه تموم بگذارم . در واقع الان فقط به خاطر این که به آف های پر محبتتون پاسخی داده باشم آپ کردم اما قول می دم این دفعه خیلی زودتر آپ کنم پس من رو به خاطر تاخیرم که به خاطر شرایط بود ببخشید. لطفا" حتما" به راههایی که می تونین به وسیله ی اون ایمان خاموش در باره ی یک آرزو رو به ایمان فعال تبدیل کنین ، فکر کنید.چون این راه برای هر آرزویی فرق میکنه و خودتون باید راهش رو پیدا بکنید.


 


خدایا! به نام نامی تو، گذشته را به دور می اندازم و در اکنون شگفت انگیز زندگی می کنم.آنجا که هر روز، شادمانیهایی شگفت انگیز و دور از انتظار در بر دارد! آمین!