راز ثروت

دابلیو کلمنت استون :

هرچیزی که ذهن انسان بتواند آن را تصورکند، می تواند آن را به دست آورد.

برای جذب پول باید همه حواست متوجه پول و ثروت باشد. اگر به این فکر کنی

که به اندازه کافی پول نداری، غیر ممکن است بتوانی پول بیشتری جذب زندگی

ات بکنی زیرا در این صورت همه افکارت متوجه پول کافی نداشتن می شود. 

اگر همه حواست را روی پول کافی نداشتن متمرکز کنی، برای خودت شرایط بیشتری

برای بی پولی یا کم پولی فراهم می کنی. باید حواست را متوجه فراوانی پول و

ثروت کنی تا پول و ثروت وارد زندگی ات شود.

پول و ثروت را به خودت جذب کن

علت اینکه کسی پول کافی ندارد این است که با افکارش مانع آمدن پول می

شود. هر نوع افکار، احساسات و عواطف منفی مانع رسیدن چیزهای خوب، از جمله

پول، به تو می شود. دنیا مانع رسیدن پول به دست تو نمی شود زیرا همه پولی را که می خواهی همین حالا در دنیا موجود است. اگر به اندازه کافی پول نداری،

علتش این است که مانع جریان پول به زنگی ات می شوی و این کار را با افکارت

انجام می دهی. باید در ترازوی ذهنت کفه پول بیشتر از حد نیاز داشتن، سنگین تراز

کفه کمبود پول باشد. برای این کار باید بیشتر به ثروت و فراوانی فکر کنی. وقتی

به پول نیاز داشته باشی، احساس نیرومندی در وجودت شکل می گیرد و بنابراین از

طریق قانون جذب، نیاز به پول راجذب می کنی و این اصاً خوب نیست.

می خواهم رازی را برایتان بگویم. راه میان بر برای رسیدن به هر چیزی که در

زندگی ات می خواهی این است که همین حالا شاد باشی و خوشی را احساس کنی!

این سریع ترین راه رسیدن به پول و هرخواسته دیگری است که داری. قانون جذب

در واقع افکار و احساسات عمیق درونی ات را در زندگی ات منعکس می کند.

دکتر جو وایتالی:

"می دانم اکثر مردم چه فکر می کنند. آنها می گویند: «چطور می تونم پول

بیشتری به دست بیارم؟ چطور می تونم سرمایه بیشتری داشته باشم؟ مگه می شه

به این راحتی ثروتمندتر و خوشبخت تر بشم؟ درسته که من کارم رو دوست دارم ولی این ممکن نیست که بشه از عهد همه قرض و قوله ها بر اومد درحالی که می

دونم میزان درآمد سقفی داره و بیشتر از اون ممکن نیست. چطور می تونم حقوق

بیشتری بگیرم؟ » این کارآسان است :بخواه تا بشود! این مورد بر می گردد به

مسئله ای که درتمام طول کتاب در موردش صحبت کرده ایم. کارتو این است که

به هستی بگویی دقیقاً چه می خواهی. اگر یکی از چیزهایی که می خواهی پول

است، بگو چقدر پول می خواهی. مثاً بگو : «من می خوام 30 روز دیگه 25 000 دلار

به صورت غیر منتظره به دستم برسه. » یا به هر صورت دیگری که می خواهی

پول به دستت برسد فرقی نمی کند. مهم این است که باید با تمام وجود باور

داشته باشی که به خواسته ات می رسی."

اگر در گذشته فکر می کردی تنها راهی که ممکن است از آن پولی به دستت برسد

شغلت است، فورا این فکر را از ذهنت بیرون کن. هیچ می دانی که اگر به این

طرز فکرت ادامه بدهی، همین فکر باید در زندگی ات تحقق پیدا کند؟ این طور

فکرها به هیچ دردت نمی خورند.

جیمز ری:

"خیلی وقت ها مردم به من می گویند : «من می خوام سال دیگه در آمدم

رو دو برابر کنم. » اما بعد که به رفتارشان نگاه می کنی می بینی هیچ کاری

انجام نمی دهند که این اتفاق بیفتد.

بعد از مدتی هم با خودشان می گویند: «من نمی تونم این کار رو بکنم. » در این

صورت حدس می زنید چه اتفاقی بیفتد؟ هستی در جواب این افراد می گوید:

درخدمتم ارباب، فرمان شما را اطاعت می کنم. و به این ترتیب نمی توانند در

آمدشان را دو برابر کنند."

حالا که با راز بزرگ آشنا شده ای. وقتی شخصی را ببینی که ثروتمند است می دانی

که بیشتر افکار چنین فردی در مورد ثروت است نه کمبود پول و به همین دلیل

آگاهانه یا نا آگاهانه ثروت را به خودش جذب می کند. این افراد فقط به ثروت

فکر می کنند و با این کارشان دنیا، مردم، شرایط و وقایع را طوری به حرکت در

می آورند که آنها را به ثروت برساند.

لورال لنگمایر )کارشناس امورمالی، سخنران و مربی خصوصی و شرکت ها(:

"من با این جمله بزرگ شدم که «واسه اینکه پول در بیاری باید سخت

کار کنی. » برای همین هم آن را با این جمله جایگزین کردم: «پول، راحت به

دست می یاد و همیشه همین طوره. » اوایل کار این جمله به نظرت دروغ می آید.

باشد، چه عیبی دارد؟ بخشی از ذهنت می گوید: «دروغگو! اصاً این طور

نیست، پول درآوردن سخته. » باید حواست باشد که مدتی ذهنت با این دوایده

بازی می کند و بلاتکلیف است که کدام درست است. "»

بخشیدن پول کار بسیار قدرتمندی برای جذب پول بیشتر است زیرا وقتی به کسی

پولی می دهی، در واقع می گویی «من خیلی پول دارم. » مطمئناً تعجب نمی

کنی اگر بدانی که ثروتمند ترین مردم کره زمین بسیار انسان دوست هستند. آنها

مبالغ هنگفتی به دیگران می بخشند و به خاطر وجود قانون جذب، هستی فرصت

تازه ای برایشان خلق می کند و پولی را که بخشیده اند چند برابر می کند و به

آنها برمی گرداند! اگر فکر کنی «من به اندازه کافی پول ندارم که به

دیگران ببخشم » بله درست است! به همین دلیل است که به اندازه کافی پول نداری؟ هر وقت فکر می کنی به اندازه کافی پول نداری! هر وقت فکرمی کنی

به اندازه کافی پول نداری که به دیگران ببخشی،شروع کن به پول بخشیدن به

دیگران. وقتی به بخشش اعتقاد داشته باش، قانون جذب هم پول بیشتری به تو

میبخشدتا تو هم پول بیشتری به دیگران ببخشی. تفاوت زیادی میان پول بخشیدن

به دیگران و فداکاری وجود دارد. بخشیدن از صمیم قلب، قلبی که لبریز از احساسات

باشد احساس خوبی به انسان می دهد. از خود گذشتگی احساس خوبی به انسان

نمی دهد. این دو را با هم اشتباه نگیرید. این دو به کلی با هم متفاوت هستند.

دومی باعث می شود احساس کنی پولی کمی داری اما اولی باعث می شود احساس

کنی بیش از حد نیازت پول داری. اولی احساس خوبی به تو می دهد اما آن یکی

این طور نیست. فداکاری درنهایت به نفرت منجر می شود. بخشش از صمیم قلب

یکی از شادی بخش ترین کارهایی است که می توانی انجام بدهی و قانون جذب

این پیام را دریافت و پول بیشتری رابه زندگی ات سرا زیر می کند.خودت می دانی

چه می گویم و می توانی تفاوت را احساس کنی. اینطور نیست؟ هرچیزی را که میخواهی باید در درونت جستجو کنی! دنیای بیرون دنیای آثار و نتایج افکار توست.

افکار و انرژی ات را روی شادی متمرکز کن.در درونت شاد و خوشحال باش و با تمام

وجودت این احساس را به دنیا انتقال بده تابتوانی بهشت واقعی را روی زمین تجربه

کنی.

چرا مردم از پیشرفت و بهبود وضع مالی خود و داشتن یک زندگی

راحت باز می مانند؟

پاسخ به این سئوال عموماً بر این مسئله متمرکز است که موفقیت مالی غیرممکن

است. بیشتر مردم موانع بی شماری را که سد راه پولدار شدن شان می شوند، خود به

وجود می آورند.

اگر شما هم باورهای محدود کننده ای را درباره پول در ضمیر ناهوشیارتان جای

داده اید، خارج شدن از حصار تنگ فقر و بی پولی کاری دشوار است، چرا که ذهن

ناهوشیار شما تمام تلاش تان را برای دستیابی به پول مختل میک‌ند. به همین

خاطر بیشتر مردم، زندگی شان را با این خیال به سر می برند که آنها هیچ گاه

عرضه پولدار شدن را ندارند. با این حال کسانی نیز هستند که اگرچه به پولدار شدن خود ایمان دارند، اما راه دستیابی به آن را نمی دانند.

بیشتر مردم در ضمیر هوشیار خود فکر میک‌نند که برای رسیدن به اهداف شان

می توانند هر کاری را انجام دهند، اما بخش ناخودآگاه مغز آنان به موفقیت شان

اعتقاد ندارد؛ بنابراین شخص هر چه بیشتر از بخش ناخودآگاه مغزش پیروی کند،

موانع بیشتری در زندگی روزانه اش پدید می آید. این همان کاری است که ذهن

انجام می دهد.

برای روشن تر شدن مطلب به مثالی اشاره میک‌نیم. افراد زیادی وجود دارند که با

وجود استفاده از کتاب های مفید در زمینه ثروتمند شدن، شرکت در سمینارهای متعدد،

و استفاده از جمات تأکیدی زیاد، هنوز اغلب آنها با مشکلات مادی زیادی، دست و

پنجه نرم میک‌نند. این افراد اگرچه تمام کارهایی را که در این زمینه انجام داده اند،

مفید و ثمربخش بوده است؛ اما هنوز درگیر یک نوع باور محدود کننده هستند.

این گونه افراد معمولاً درباره دستیابی به ثروت، باورها و اعتقادهای مختلفی دارند، از

جمله:

* من برای رسیدن به اهدافم در زندگی پول کافی ندارم.

* برای من خیلی دیر شده است، فکر نکنم بتوانم به پول دست پیدا کنم.

* در صورت سرمایه گذاری در بازار بورس، قیمت ها سقوط خواهند کرد.

* اقتصاد مسئله ای بسیار پیچیده ای است.

همه این باورها موانعی را ایجاد میک‌نند که این موانع، ما را برای دستیابی به ثروت

دچار میک‌نند. این نوع افکار، مردم را محدود میک‌نند، زیرا آنان در جست و جوی

پاسخ هایی در خارج از خودشان هستند، در حالیک‌ه کلید گنج و ثروت در درون شان

قرار دارد. غنا و بی نیازی در ذهن مردم جای دارد. بسیاری از کسانی که در زمینه مالی

موفق هستند، اغلب باورهای مثبتی درباره رفاه و نعمت دارند. وقتی که مردم متوجه

می شوند که چطور در مسیر خوشبختی گام بردارند، از قلمرو اسباب و علل بیرون

می آیند، و این سئوال، ذهن شان را به خود مشغول میک‌ند؛ «آیا ممکن است؟ »

سپس به مرور اهداف شان می پردازند و از آن میان، یکی را به دست می آورند. آری،

آنان موفق می شوند زیرا ایده پولدار شدن را در سر می پرورانند.

پس بجای اینکه ذهن خود را بر امکانات متمرکز کنیم، بهتر است کمی به این مسئله فکر کنیم که چرا ما ثروت و نعمت کافی در زندگی نداریم. داشتن یک

الگوی مناسب، محدودیت ها و موانع موجود بر سر راه موفقیت را کاهش می دهد.

وقتی که از نظر فکری در وضعیت بهتری به سر ببرید، و از تنش ها، نگرانی ها و

عصبانیت به دور باشید، آسان تر می توانید در زندگی پیشرفت کنید. اولین قدم برای

کمک به یک شخص، این است که ماهیت مشکلاتش را برایش کشف کنید.

برای مثال، ممکن است یک نفر پدر و مادری داشته باشد که عمری در فقر و

ناچیزی دست و پا زده اند؛ بنابراین این فرد در ضمیر ناهوشیار خود این باور را دارد

که مجبور است همیشه درگیر مشکلات مالی باشد، چرا که والدین او هم دچار

چنین وضعیتی بوده اند؛ و یا والدینش دائم به او تلقین کنند که او قادر به ساختن

یک زندگی راحت برای خودش نیست.

این مسئله، عموماًُ در کودکان به چشم می خورد. آنها در سال های اولیه زندگی شان،

فقر و بی پولی در ذهنش شان نقش بسته است. این نوع باورهای محدود در «ان.

ال. پی « ،» مهر زدن » نامیده می شود، همین مهر و نقش در اذهان کودکان باعث می شود که چه بسا تا آخر عمرشان به فقر و بی پولی خود ایمان داشته باشند.

بنابراین شناخت باورهای محدود و مقید، نخستین گام اساسی است.

زمانی که به نقش ها و باورهای ضمیر ناهوشیارتان پی بردید، می توانید از روش های

مختلف «ان. ال. پی » برای از بین بردن موانع استفاده کنید، و به خود این اجازه را

بدهید که از امکانات و فرصت های دستیابی به ثروت و نعمات زندگی برخوردار شوید.

چه باید کرد؟

پیش از هر چیز، به دقت درباره خواسته ها و آرزوهای خود و راه های رسیدن به آنها

بیندیشید. از خود بپرسید: «چگونه می توانم موفق شوم؟ »

حال، کار متفاوتی انجام دهید. به چیزهایی که در زندگی ندارید فکر کنید. سپس از

خود بپرسید که چرا این چیزها را ندارید و چطور می توانید آنها را به دست بیاورید.

حتی با یادآوری یکی از آرزوها و خواسته های تان احساس خوبی به شما دست

می دهد. این احساس، از آنجا ناشی می شود که در این حالت، تمام چارچوب های

ضمیر هوشیار و ناهوشیار شما که در خصوص ثروت و کامیابی هستند، گسترش پیدا میک‌نند. شاید این مسئله عجیب به نظر برسد که چطور یک نفر می تواند،

به ی کباره باورها و رفتار خود را درباره این امکانات تغییر دهد؟ اغلب اوقات، مردم

به دنبال نتایج آنی و فوری هستند. این تغییرات شاید در ابتدا ناچیز باشند، اما در

ادامه مردم می آموزند که به روش جدیدی فکر کنند و در این حالت درهای گشوده

زیادی جلوی خود مشاهده میک‌نند.

برای روشن شدن مطلب بالا مثالی می زنیم؛ سال ها پیش تعدادی ویتنامی به

ایالات متحده مهاجرت کردند. بیشتر مردم آمریکا از اینکه دولت، امکانات و خدماتی

در اختیار این افراد مهاجر قرار می داد، ناراضی بودند. اما نکته قابل توجه این بود

که بیشتر ویتنامی هایی که وارد دنیای تجارت می شدند، به موفقیت های چشمگیری

دست می یافتند، چرا؟

شاید دلیل مشخص آن، این باشد که مردم ویتنام از کشوری می آمدند که در صورت

اشتباه کردن، فرصت بسیار کمی برای جبران آن داشتند. آنها به کشور ایالات متحده آمدند، کشوری که در آن، بدترین حالت ممکن این بود که کسی آنها را پای

تلفن بخواهد و یا آنها را به خاطر پرداخت نکردن یک صورت حساب شماتت کند.

و بالاخره اینکه ویتنامی ها پس از مهاجرت به آمریکا، به صورت دو یا سه خانواده

در زیر یک سقف با هم زندگی کردند و با انجام مشاغل دشوار و کم درآمد،

پول های شان را روی هم گذاشتند و در مدت کمی، با این پول ها تجارتی را به راه

انداختند و تمام اعضای خانواده ها در کنار هم این تجارت را رونق بخشیدند. و در

نتیجه نیازی به استخدام نیروی کار نداشتند. به این ترتیب پس از گذشت مدتی با

سود حاصل از تجارت، ملکی را خریداری کردند و در ادامه همین طور به خرید ام کا

بیشتری پرداختند.

برای این ویتنامی ها، موفقیت، اثبات و تأکید بر امکانات موجود بود؛ چرا که برای

آنها هر چیزی امکان داشت. آنها برای دستیابی به اهداف بلند مد ت شان رنج و

سختی کوتاه مدت را به جان می خریدند. پس خواستن توانستن است.

اگر شما از نقطه ای از جهان آمده باشید که مرگ هر لحظه در انتظار شما بوده بجای عصبانیت و ناراحتی از ترک وطن، به خاطر زنده بودن بسیار سپاسگزار و

خوشحال باشید، و بجای ترش رویی و شکایت کردن، برای برطرف کردن مشکلات و

موانعی که بر سر راه زندگی تان قرار دارد، این سئوال را از خود بپرسید: «آیا موفقیت

امکان دارد؟ »

صبر یک موهبت است.

برای بیشتر آلمانی ها، پس انداز کردن پول برای خرید اجناس بزرگ و گران قیمت

و پرداخت نقدی اجناس، کاری مرسوم است. در کشور آلمان تنها بدهی ای که مردم

دارند، پول رهن منزل و یا بدهی اتومبیل شان است. آنها پس از خرید کالای مورد

نظر خود، بلافاصله برای خرید کالای بعدی شان شروع به پس انداز میک‌نند. آنها

حتی لحظه ای از کنار گذاشتن پول شان برای خرید کالای مورد نظر خود تأسف

نمی خورند؛ بنابراین بجای آنکه انرژی خود را صرف این بکنند که چگونه به هدف

خود برسند، با صبر و تأمل به انتظار رسیدن به هدف شان می نشینند.

توانایی به تأخیر انداختن لذت و خشنودی، موضوع کتاب دکتر «دانیل گلمن » با عنوان

«بینش احساسی » است. نویسنده در این کتاب، نتیجه می گیرد: کسانی می توانند برای رسیدن به خواسته های خود صبر و تحمل کنند، به مرز موفقیت نزدی کترند.

بی نیازی واقعی اغلب مردم، نگران میزان درآمد خود هستند. خواه یک نفر سالانه

یک میلیون دلار درآمد داشته باشد، خواه پانزده هزار دلار؛ در هر دو حالت میل به

کسب درآمد بیشتر در او وجود دارد و مردم هیچ گاه از میزان درآمد خود راضی نیستند.

در زمان حکومت نازی، افراد ثروتمند بی شماری در کشور آلمان بودند که پس از

مصادره اموال شان به اردوگاه های کار اجباری فرستاده می شدند. «ویکتور فرانکل » و

«آن فرانکل »، در حالیک‌ه در بدترین شرایط زندگی و در فقر دست و پا می زدند، هنوز

یک زندگی غنی و پرنعمتی را داشتند.

ویکتور فرانکل، در کتاب خود تحت عنوان «انسان در جست و جوی معنا »

معتقد است که تنها یک چیز را نمی توان از انسان به زور گرفت، و آن نگرش و

بینش او به زندگی است. او می گوید: «ما که در اردوگاه کار اجباری زندگی کرده ایم،

می توانیم مردمی را به خاطر بیاوریم که به کلبه های دیگران می رفتند و به آنها

دلداری می دادند و آخرین تکه نان شان را به آنها می بخشیدند. اگر چه تعداد آنها انگشت شمار بود، اما برای اثبات این مسئله کافی است که همه چیز را می توان

از یک انسان گرفت، مگر ی ک چیز و آن هم آخرین آزادی انسان در انتخاب رفتار

خویش در هر شرایطی است. »

فرانکل به عنوان روان شناس، نگرش خلاقی را پذیرفت که به او کمک کرد تا از

شرایط سخت زندگی در یک اردوگاه کار اجباری زنده بیرون بیاید.

آیا پول معیار ارزش انسان است؟

همان طور که در بالا به آن اشاره کردیم، ویکتور فرانکل در اردوگاه، تمام دارایی

خود حتی کفش هایش را از دست داد و تنها چیزی که برای او باقی ماند، توانایی

باور خویش و پذیرفتن این مسئله بود که او هنوز انسان خوبی است، با وجود آنکه

همه چیز را از او گرفته بودند.

این دیدگاه، از آن جهت ارزشمند است که ثابت میک‌ند داشتن پول و ثروت در مدت

زمان طولانی نمی تواند ملاکی برای ارزش دادن به خود باشد پول، مشخص نمیک‌ند

که شما چهک‌سی هستید، بلکه تنها یک منبع است، آنچه مهم است، داشتن اعتماد

به نفس بالاست. پول صرفاً یک عامل بیرونی است. زمانی که مردم نسبت به خود احساس بهتری پیدا کنند، از شکست کمتر هراس دارند. امروزه میزان بهادادن

به خود با خرج کردن پول سنجیده می شود؛ یعنی هر چه پول بیشتری برای خود

خرج کنی، برای خود ارزش بیشتری قائل هستی. حال به مثالی اشاره میک‌نیم؛

زنی را در نظر بگیرید که ١٧ میلیون دلار از والدینش به او ارث رسیده است. او در سال

حداقل ٨٠٠ ،٠٠٠ دلار برای خرید وسایل مورد علاقه خود خرج میک‌ند؛ مثاً در یک

خرید از فروشگاه محل زندگیش. ١٨٠ ،٠٠٠ دلار را خرج خرید لباس و کفش میک‌ند و

اما علت همه این ولخرجی ها به خاطر چشم و هم چشمی با خواهرش است.

خواهر این زن هم که همان مبلغ را به ارث برده است، همین ولخرجی ها را میک‌رد.

اما او به پول به عنوان یک جنبه از هویت خود نگاه نمیک‌رد و بسیار خرج کردن

را نشانه ارزش نمی دانست. این زن بعد از ازدواج به کمک همسرش، به تجارت

موفقیت آمیزی دست زد؛ به طوری که در طول چند سال، سود حاصل از تجارت

چندین برابر سرمایه اولیه اش بود. اما خواهری که پول را وسیله ای برای ارزش دادن

به خود می دید، خیلی زود تمام پول هایش را از دست داد و ورشکست شد.

بنابراین، کسانی که هویت و ارزش خود را بر پایه عوامل بیرونی قرار نمی دهند، خیلی زود خسته و درمانده می شوند. زمانی که شخص از مقایسه کردن و قضاوت

درباره خود و دیگران دست برمی دارد، کمک‌م متوجه تغییرات شگرفی در زندگیش

می شود؛ چرا که زندگی را از دریچه چشمان خود می بیند، و دیگران فرصت شناخت

خویش را از او نمی گیرند. این شخص، بجای دیدن نکات منفی و نداشته های خود،

متوجه توانایی ها و امتیازات خود می شود و سعی میک‌ند، جنبه های مثبت وجودش

را تقویت و جنبه های منفی را از بین ببرد.

پس با درک و شناخت بهتر خود، می توانیم به سرچشمه خوشبختی که در وجودمان

جریان دارد، دست پیدا کنیم. این شناخت، ما را در درک جهان خارج کمک میک‌ند

و در نتیجه موانع و مشکلات موجود بر سر راهمان را راحت تر برطرف میک‌نیم و

به آنچه در زندگی آرزویش را داریم، از جمله برخورداری از یک زندگی پر از رفاه و

آسایش دست پیدا خواهیم کرد.