جلسه قبل داشتیم درباره ی الگوهای ذهنی که تولید بیماری می کنند ، صحبت می کردیم.بعضی بیماریها رو بررسی کردیم و حالا می رسیم به بقیه ی اونها ( این بخش ادامه ی گوش دادن به پیامهای بدن است. ) خوب!بریم سراغ بقیه ی مطالب مربوط به شفای تن :

 

 

 

معده :همه ی عقاید و تجربه های تازه ی ما رو هضم می کنه. وقتی معده درد شدین از خودتون بپرسین معده ی شما چه چیز یا چه کسی را نمی پذیرد؟! چه چیزی دل و روده ی شما را به هم می زند؟ ناراحتیهای معده نشانه ی آن است که نمی دانیم چگونه تجربه ی تازه ای را هضم کنیم و از آن می ترسیم. ( در آغازی که هواپیما اختراع شد تعداد بسیار زیادی از مردم به هنگام پرواز از کیسه های تهوع استفاده می کردند چون هضم این تجربه ی جدید برای آدمها سخت بود. اما الان تعداد کسانی که از کیسه های تهوع در هواپیما استفاده می کنند خیلی نادره چون انسانها توانستند اندیشه ی پرواز را هضم کنند. )

 

زخم معده : علامت بارز ترس مفرط از اینکه برای پدر ، مادر، دوست، همسر، رئیس، و خودمان به اندازه ی کافی خوب نیستیم. آنچه هستیم، دل و روده ی ما را به هم می زند و تاب تحملش را نداریم! برای جلب رضایت دیگران پدر خودمان را در می آوریم!کسانی که خود را تائید می کنند و دوست دارند ، هرگز زخم معده نمی گیرند.

 

اندامهای تناسلی: نمایانگر زنانگی و مردانگی ماست. هر گاه از زن بودن یا مرد بودن خود احساس آسودگی نکنیم و جنسیت خود را طرد کنیم و تن خود را ناپاک و مامن گناه بدانیم، معمولا" در این ناحیه دچار مشکل می شویم.

ناراحتیهای مثانه و مقعد و پروستات و اندامهای تناسلی به اعتقادهای تحریف شده ی ما درباره ی جنسیت و رابطه ی جنسی بر می گرده. ما کبد یا چشممان را کثیف و گناهکار نمی دونیم پس چرا چنین اندیشه ای را در باره ی اندامهای تناسلی بر می گزینیم؟( بخش عمده ای از این تفکر به آموزشهای غلط والدین ما بر می گرده ) همه ی اندامهای بدن ما بر حسب وظیفه ای که انجام می دهند، عالی و زیبا و بهنجار هستند. " لوئیز هی " از کسانی که ناراحتیهای جنسی ( ناتوانی جنسی، سرد مزاجی، عوارض پیش از عادت ماهانه بانوان،و...) دارند می خواهد که به اندامهای تناسلیشان با محبت و سپاس فکر کنند و بپذیرند که رابطه ی جنسی شگفت انگیز است و خداوند عالم همانطور که چشم را برای دیدن و گوش را برای شنیدن خلق کرده این اندامها را برای لذت بردن درست و زاد و ولد خلق کرده است.او می گوید اگر موقع شنیدن و خواندن این مطلب دچار احساس خجالت یا گناه یا خشم می شین، از خودتون بپرسین که چرا بخشی از وجودم را انکار می کنم که خداوند آن را برای من ساخته است؟!

 ناراحتی های تناسلی در زنان معمولا" به زخم خوردن از یک رابطه ی عاشقانه مربوط می شود. درد پروستات در مردان از ترس کاسته شدن نیروی مردانگی  و بی ارزش دانستن خود و گاهی بغض به همبستر ناشی می شه.

سردمزاجی به خاطر این اعتقاده که لذت بردن از تن درست نیست.بیماریهای آمیزشی در بیشتر موارد از احساس گناه جنسی ناشی میشه.تاولهای دستگاه تناسلی زمانی بروز می کنه که از نظر عاطفی هیجانزده یا آزرده ایم.

نیاز به چند همبستر داشتن که در مردان بیشتره، به دلیل نیاز برای اثبات ارزش خود است! بسیاری از این قبیل مردان، رابطه ی جنسی را نه برای لذت، بلکه برای ارضای نیاز ژرف خود برای حرمت به خویشتن می خواهند.

به همین دلیله که تمرینات دوست داشتن خود همه ی این مسایل را حل می کند.

 

روده ها :درد روده ها نمایانگر عدم توانایی ما برای رها کردن است، رها کردن چیزهایی که به آن نیاز نداریم.حتی اگر افرادی که یبوست دارند، براستی خسیس نباشند، معمولا" اعتماد ندارند که همیشه به اندازه ی کافی خواهند داشت. به روابط کهنه ای می چسبند که برایشان رنج می آفریند. می ترسند لباسهایی را که سالها در گنجه مانده دور بریزند مبادا که روزی به آنها نیاز پیدا کنند.در مشاغلی که خفه شان می کند باقی می مانند یا هرگز برای تفریح خود خرج نمی کنند تا پولی برای روز مبادا کنار بگذارند.

 

پاها : ما را در زندگی به پیش می رانند. ناراحتیهای پا معمولا" نشاندهنده ی آن است که از پیشروی در مسیری خاص می ترسیم. رانهای بزرگ و چاق علامت آکنده بودن از نفرتهای دوران کودکیست. وقتی نمی خواهیم کاری را انجام بدهیم، ناراحتیهای جزئی تر پا را می آفرینیم! واریس نمایانگر ماندن در شغل یا مکانی است که از آن نفرت داریم .رگها توانایی حمل شادمانی را از دست می دهند.آیا شما به مسیری می روید که می خواهید؟

 

زانوان : درد زانوان ، با انعطاف پذیری ارتباط می یابد.زانوان نمایانگر خم شدن و زانو زدن و غرور و خودپسندی و سرسختی و لجاجت هستند. معمولا" به هنگام پیش رفتن می ترسیم که مبادا زانوان ما خم شوند و انعطاف ناپذیر می شویم! این ترس، مفاصل را سفت و سخت می کند. می خواهیم به پیش برویم اما نمی خواهیم راههای خود را عوض کنیم. شفای درد زانوان به درازا می کشد چون به خودپسندی ما که ریشه دار و عمیق است بر می گردد.دفعه ی بعد که زانویتان درد گرفت از خودتان بپرسید کجا خود را محق پنداشته اید و کجا نپذیرفته اید که  به چیزی خلاف میلتان تن بدهید؟ سرسختی را دور بیفکنید و بگذارید رها شود.برای رهایی از درد زانو باید انعطاف پذیر باشیم.

 

کف پا : به فهم و شعور ارتباط می یابد. ادراکی که از خود و از زندگی و گذشته و حال و آینده داریم.

 

پوست : نمایانگر فردیت ماست. ناراحتیهای پوستی معمولا" به این معناست که احساس می کنیم فردیت ما به طریقی مورد تهدید قرار گرفته است. احساس می کنیم که دیگران بر ما اقتدار و سلطه دارند. پوست نازک هستیم، توی جلد ما می روند، احساس می کنیم پوست ما را درسته می کنند، و.. اعصاب ما درست زیر پوستمان قرار دارد. یکی از سریع ترین راههای شفای ناراحتیهای پوستی این است که  هر روز بارها در ذهن خود بگوئید : من خود را تائید می کنم " و با این کلام، اقتدار خود را دوباره به دست بگیرید.

 

بی اشتهایی و اشتهای مفرط : نشانه ی نفی زندگی خود و صورت  شدید انزجار از خویشتن است. خوراک اصلی ترین و اساسیترین سطح تغذیه است. چرا به خود خوراک نمی رسانید؟چرا می خواهید خود را مجازات کنید؟ چه چیز هولناکی در زندگیتان می گذرد، که می خواهید یکسر خود را از آن خلاص کنید؟نفرت از خود باعث بی اشتهایی یا اشتهای مفرط می شود. هر دو گونه هایی از مجازات خود هستند به این خاطر که فکر می کنیم دوستداشتنی نیستیم و اگر به گونه ی دیگری بودیم دوستمان داشتند.

 

آرتروز ( ورم مفاصل) : مرضی ناشی از الگوی انتقاد بی وقفه است. نخست انتقاد از خود و بعد انتقاد از دیگران. کسانی که آرتروز دارند، قربانی " کمال گرایی " هستند.نیاز به اینکه در همه وقت و هر شرایطی کامل باشند. آیا شما کسی را در این سیاره می شناسید که " کامل " باشد؟ چرا معیارهایی برای خود تعیین می کنیم که به ما می گوید برای اینکه پذیرفتنی شویم باید " ابرمرد " یا " ابرزن " باشیم ؟! این بیان افراطی ناشی از این حس درونی است که " آنقدر که باید خوب نیستم. "

 

آسم : " لوئیز هی " آسم را " محبت محبوس در دل " می نامد.آسم ناشی از این احساس است که حق ندارید برای خود نفس بکشید! کودکان مبتلا به تنگی نفس معمولا" وجدانی شدیدا" بیدار" دارند  و از هر چه در محیط زندگیشان نادرست به نظر می رسد احساس گناه می کنند. نخست " احساس بی ارزشی " و سپس احساس گناه و آنگاه نیاز به مجازات خود.

 

جوش و کورک و دمل و سوختگی و بریدگی و هرگونه تب و زخم و جراحت و التهاب و تورم :

جملگی نشانه ی خشم هستند. هر اندازه در سرکوبی خشم بکوشیم، راه نشان دادن خود را پیدا می کند.جوش و خروشی که می آفریند باید بارها رها شود و بیرون بریزد.می ترسیم خشم ما دنیایمان را خراب کند، حال آنکه کافیست با گفتن اینکه " من از این مسئله خشمگینم " خشم خود را آزاد کنیم. البته همیشه نمی توانیم این را به رئیسمان بگوئیم!  اما می تونیم به رختخواب خود مشت و لگد بزنیم یا در اتومبیل خود جیغ بکشیم یا از روش چماق زدن استفاده کنیم. ( قبلا" یاد داده ام) اینها راههای بی آزار جسمانی برای رها کردن خشم هستند.

 اشخاص معنوی اغلب معتقدند که نباید خشمگین شد. خیلی از دوستان فکر می کنند این تمرینات ذهنی برای اینه که ما هرگز خشمگین نشیم. البته همه ی ما در حال کوشش برای زمانی هستیم که دیگران را برای احساسهای خود سرزنش نکنیم. اما تا موقعی که به این حس نرسیدیم، سالمتره که احساس اون لحظه ی خشم رو تصدیق کنیم و بعد از راههایی که گفته شد، اونها رو خالی کنیم.

 

سرطان : ناشی از نفرت دراز مدت است که آنقدر آن را در خود نگه می داریم تا سرانجام تن را بخورد. گاه رویدادی در کودکی، حس اعتماد را از بین می برد. این تجربه هرگز فراموش نمی شود و شخص با حس دلسوزی به حال خود زندگی می کند و ایجاد روابط دراز مدت  پرمعنا را دشوار می یابد. به علت نظام اعتقادی خویش، زندگی به نظرش رشته ای از نومیدیها می آید. احساس درماندگی و بیچارگی و فقدان در اندیشه اش نفوذ می کند و سرزنش دیگران برای مشکلاتش، آسانتر می شود. مبتلایان به سرطان از خود بسیار انتقاد می کنند. " لوئیز هی " آموختن دوست داشتن  و پذیرش خود را ، کلید شفای سرطانها می داند. (  قبلا" هم گفته بودم که خود او سرطان لاعلاج اندام تناسلی خودش را با همین روش به طرزی معجزه آسا شفا داد و از اون پس در صدد آموزش این روش بر اومد و هزاران بیمار سرطانی و ایدزی  در موسسات " هی " که در سراسر دنیا وجود دارند ، از این روش شفا یافته و می یابند. )

 

اضافه وزن : نمایانگر نیاز به حمایت است. می خواهیم خود را در برابر آزارها و تحقیرها و انتقاد و واستفاده و جنسیت و مسایل جنسی و ترس از زندگی به صورت عام و خاص و هر چیز دیگر که خود بر می گزینیم، حمایت کنیم.پیکار با چربی اضافه بدون از بین بردن ریشه ی اصلی، بی فایده  و برگشت پذیره.دوست داشتن و تائید خود، اعتماد به فرایند زندگی و احساس ایمنی، بهترین رژیمهای غذایی هستند.از اندیشه های منفی بپرهیزید تا اضافه وزن خود به خود از بین بره.خیلی از بچه ها _ مشکلشون هر چی که باشه، پدر و مادرشون توی دهنشون غذا می چپونن! اینها وقتی بزرگ می شن ، به محض روبرو شدن با مشکل، جلوی یخچال باز می ایستند و می گویند : نمی دونم چی می خوام!  و بعد...!

 

حمله : نشانه ی تراکم لخته های خون در جریان مغز است، که نمی گذارد خون به مغز برسد. مغز کامپیوتر بدنه و خون، شادی. رگها، راههای عبور شادی هستند. اندیشه ی منفی مغز رو می بنده و برای جریان گشوده و آزادانه ی محبت جایی نمی گذاره. گاه زندگی رو به راهی می کشونیم که به خیر و صلاح ما نیست. گاه حمله و ضربه می آفرینیم تا خود را وادار کنیم که به مسیری متفاوت بریم. از این راه شیوه ی زندگی خویش را از نو باز سازی کنیم.

 

خشکی بدن : نشانه ی خشکی ذهنه. ترس ما رو وامی داره که به راههای کهنه بچسبیم و نرمش و انعطاف پذیری خودمون رو از دست بدیم. اگه معتقد باشیم که برای انجام هر کاری فقط یک راه هست ، اغلب پی می بریم که سفت و سخت شده ایم." ویرجینیا ساتیر " یکی از بهترین درمانگران می گوید که در" پژوهشی احمقانه! " پی برده است که برای شستن ظرف_ بسته به اینکه چه کسی و با چه چیزی ظرف بشورد _ بیش از 250 روش مختلف وجود دارد! اگر گره ی کار ما در این باشد که تنها " یک راه " یا " یک دیدگاه " هست، بیشتر درهای زندگی را به روی خود بسته ایم.

پس فراموش نکنیم انعطاف پذیر باشیم چون همواره می تونیم راههای جدید بیابیم.

توجه کنید عدم نرمش مربوط به کدام ناحیه ی تن شماست و اون رو طبق این لیست الگوهای ذهنی ، بررسی کنید تا بفهمید که در کجای ذهن خود سخت و خشک شده اید.

 

تورم بدن : نشانه ی مسدود بودن و ایستایی اندیشه ی عاطفی است. ما اوضاعی را می آفرینیم که آزارمان می دهد و آنگاه به این خاطره ها می چسبیم. تورم اغلب نمایانگر اشکهای فرونریخته و احساس گیر کردن و در تله افتادن، یا سرزنش دیگران برای محدودیتهای خودمان است. گذشته را رها کنید و بگذارید ذهنتون پاک بشه. از اندیشیدن به اونچه که نمی خواهید، باز بایستید. از ذهن خود برای آفرینش آنچه می خواهید استفاده کنید آن وقت تورم های بدن از بین می روند.

 

تومورها : رشدهای کاذب هستند. صدف برای حمایت از خود، یک دانه ی کوچک را بر می دارد و پوسته ای ضخیم دورش می کشد، که ما آن را مروارید می نامیم. ما هم این کار را _ اما در جهت منفی _ انجام می دهیم. ما هم آزاری کهنه را بر می داریم و می پرورانیم و از اون محافظت می کنیم تا از بین نره و تا ابد باقی بمونه و در نهایت یک تومور می سازیم! " لوئیز هی " تومورهایی را که گاهی بانوان با اون روبرو می شوند، عارضه ی " او به من بد کرد " می نامد! او معتقد است زنهایی که آزاری عاطفی می بینند و احساس می کنند به زنانگیشون لطمه وارد شده، دچار کیست می شوند.

 

تصادفات : فقط تصادف نیستند! مانند هر چیز دیگر زندگی ، ما آنها را می آفرینیم! لزوما" نمی گوئیم : " من می خواهم تصادف کنم! " نه! اما صاحب آن الگوهای ذهنی هستیم که می تواند تصادف را به سوی خود فرا بخواند.

بعضی از مردم همیشه در معرض تصادف هستند و بعضی ها در هیچ حادثه ای یک خراش هم بر نمی دارند! ( خود من دختری رو می شناسم که از بالای پشت بام یه خانه ی پنج طبقه با سر پرت شد پائین و فقط یه جراحت مختصر برداشت! باور نکردنیه، نه؟ )

به هر حال، هر گونه تصادف نمایانگر خشم است.نشانه ی انبوهی از ناکامیها به علت این که  فکر می کنید این آزادی را ندارید که حرفتان را بزنید.ضمنا" نمایانگر عصیان بر ضد قدرت است. آنقدر خشمگین می شویم که دلمان می خواهد مردم را بزنیم! اما در عوض، خودمان ضربه می خوریم. به هنگام خشم از خود ، احساس گناه می کنیم و چون نیاز به مجازات پیش می آید، تصادف بهترین راه برای ارضای این نیاز است. گاهی احساس کنیم که تصادف تقصیر ما نیست و ما قربانی درمانده ی بازی سرنوشت هستیم. تصادف این امکان رو به ما میده که برای جلب همدردی و توجه، به دیگران رو کنیم.بعد آن هم ، مدتی حسابی در بستر می آسائیم و درد می کشیم! بسته به این که درد در کدام ناحیه از بدن ما باشد، می توانیم دریابیم که در کدام زمینه از زندگی احساس گناه می کنیم. میزان صدمه ی جسم، نمایانگر شدت نیاز به مجازات و محکومیت است.

 

نتیجه گیری ( شفای تن ) :

طبق شیوه ی شفای تن " لوئیز هی " معتقد است که هر گونه درد، نشانه ی احساس گناه است. گناه همیشه جویای مجازات است و مجازات درد می آفریند. درد مزمن، ناشی از احساس گناه مزمن است که اغلب چنان عمیق مدفون شده که دیگر حتی از وجودش خبر نداریم.  " بیم " " آری " ( بیماری ) در قریب به اتفاق موارد، ریشه در همان حسی دارد که تصور می کنیم بی ارزشیم و آنقدر که باید خوب نیستیم و ...بنابراین با بیماری خودمون رو مجازات می کنیم.

 بنابراین در روبرویی با هر بیماری، این کارها را انجام بدهید :

 

1 _ به لیست بالا مراجعه کنید ( در کتاب شفای تن از لوئیز هی این لیست با جزئیات بیشتری ذکر شده است) و ببینید که در مورد شما هم صدق می کند یا نه. اگر صدق نمی کند، آرام بنشینید و از خود بپرسید : کدام اندیشه هایم ، می تواند  این وضع را آفریده باشد؟

 

2 _ با خو د تکرار کنید : مشتاقم آن الگوی هشیاریم را که این وضع را آفریده، رها کنم. الگوی ذهنی ای را که باید داشته باشید، به عنوان جمله ی تاکیدی تکرار کنید  مثلا" بگوئید : " من به سرعت و آسان و راحت و عالی شفا می یابم و لحظه به لحظه حالم بهتر می شود. " اگر برای مشکلی در بیمارستان ، نیاز به جراحی داشتید، تکرار کنید : " هر دستی که در بیمارستان من را لمس می کند ، دستی شفادهنده است و نشانگر محبت. جراحی به سرعت و عالی و آسان انجام می شود و من همواره کاملا" راحت و آسوده ام. "

 

3 _ دست خود را بر قسمتی که درد دارد بگذارید و به آن بگوئید : " من دوستت دارم و به تو کمک می کنم تا خوب شوی. " به حسهای خود توجه کنید نه به دردهایتان!

 

4 _ در آرامش بنشینید یا دراز بکشید و مجسم کنید ( اصول اصلی مراقبه را بعدا" می خوانیم. )که عشق از قلب شما به سوی بازوان و پاها و تک تک اعضایتان جریان می یابد.

 

5 _ پیشاپیش خود را در فرایند شفا ببینید .( تجسم خلاق ، که قبلا" خوانده ایم. )

 

خوب! دوست عزیزی که تمرینات شفای تن و خانه تکانی ذهنی ( دوست داشتن خود ) را انجام می دهی! اکنون محکومیت شما تمام شده و شما از قید و زنجیر دوست نداشتن خود رها شده اید!

هر قدمی که در این راه برداشته باشی _ ولو کوچک _ هدیه ی شادی بخش خداوند به توست برای اینکه بدانی تو دوستداشتنی هستی زیرا خداوند دوستت دارد! من به همه ی کسانی که از این روش به بهترینها دست پیدا می کنند تبریک و شادباش می گم  و  خرد لایتناهی (خداوند) رو سپاس می گم که من رو واسطه قرار داد تا این دانش رو به یاد بیارید! ( چون در اصل ما همه ی اینها رو در درونمون می دونیم و فقط اونها رو فراموش کرده ایم )باز تاکید می کنم بهتره ابتدا روی نیمه ی تاریک کار کنید و بعد به این تمرینات برسید والا ممکنه نتیجه ی لازم رو نگیرید.

 

خدایا! تو را سپاس بیکران برای اینکه دوستمان داری !